Pages

Sunday, December 8, 2013

تیکه های همکارای من به همدیگه :))

چرا نمیمیری به زبانهای مختلف بین "مجله" و "تعلیمات اجتماعی" ( پ نه پ ! اسمهای واقعیشونه !! ) :
- چرا نمیمیری ؟ menjulurkan lidah
- میشه از خیابون رد میشی اول سمت راستو نگاه کنی ماشین بزنه بهت بمیری !!؟ pecundang
- میدونستی یه سری بیمارستانها هستن که بهت گاز میدن نفس میکشی به راحتی میمیری راحت میشی ؟؟ یه سر برو ! tersenyum lebar
- تو اکسپایر شدی نمیخوای بمیری ؟؟؟ berpikir
- "مجله" ! میدونستی امروز یکشنبه است ... آره ! پس بمیر !!!tertawa ... نه ولی خارج از شوخی جدی خاک تو سرت بمیر دیگه berguling di lantai


My coworkers cheers 

This is differrent ways of saying go to hell by two of my coworkers to eachother :
- Why dont you just drop dead ? menjulurkan lidah
- Whould you mind next time you want to cross the street look at right first so a car hit you so you die then !!? pecundang
- Did you know ; there are some hostpitals that ends your life for free ?? Go to them sometime ! tersenyum lebar
- You're expired they been passed , dont you wanna die ??? berpikir
- Did you know today is sunday ? ... So then die now !!! tertawa ... No but seriously you idiot , die now berguling di lantai

Saturday, December 7, 2013

یه مشت کارمند ...

آدمها هرکدوم واسه خودشون سناریو محسوب میشن ... وقتی عاشق میشن مثل یک فیلم رمانتیک دیدنی میشن میرن توی فضای خودشون و دیدن لبخندهای گاه و بیگاه خمارشون ، دیدن گیج بودنشون ، اینکه صداشون میکنی جا میخورن سرشونو میارن بالا با چشمای گشاد میگن "هوم ؟؟" ... 
کاش همیشه این مدلشون دیده بشه نه عصبانیت و افسردگیشون و بی پولیشون ... :)
اغلبشون برام جالبن ( قابل توجه نامزد بانو : آقایون رو عرض می کنم ! ) مثلا همین خدمه که الان اومد میزم رو تمیز کنه ... دستمال پارچه ای که دستشه و زمانی سفید بوده نشون میده میگه مهندس ببین میزت خیلی کثیفه بذار تمیز کنم . با لبخند بهش میگم تو که هنوز رو این میز دستمالو نکشیدی که نشونش میدی میگی ببین کثیفه . میگه "ها ؟؟ ... آهان راست میگی میز مهندس فلانی بود " بعدش همینطور که با خودش حرف میزد و ضمیر ناخوداگاهش بلند بلند میگفت خو مهندس راست میگه  حواست نیستاآآآ ... رفت .

Thursday, November 11, 2010

آگهی :‌ خرید خانه نقلی حومه تهران

نمیدونم ما ایرانی ها چه مریضی ای داریم
امروز دنبال خرید یک خونه نقلی در تهران بودم و در گوگل تایپ کردم خانه نقلی حومه تهران در همان صفحات اول بالای ۲۰ سایت یک گزارش راجع به مشکل عرضه و تقاضای واحدهای نقلی را از روی هم بدون تغیر یک واو کپی کرده بودند و سایر سایتها هم اکثرا فروش واحد نقلی را آگهی کرده بودند ولی وقتی وارد آنها میشدی ... مگر آنکه واحد ۱۵۰ متری هم نقلی محسوب شود !!!ا
مریض هستید ؟ خر هستید ؟ الکی وب را پر می کنید که چه بشود ؟؟؟ الکی باعث آزار دیگران می شوید که چه بشود ؟؟ ... نمیشه باید برم هک یاد بگیرم !ا

Monday, September 27, 2010

رابطه سیر و دموکراسی

مادرعزیزترازجان لطف کردند و بجای ماست و خیار " ماست و تخمه " درست کرده اند و سپس آن را با پودر سیر تبدیل به " ملات " نمودند و شاکی شدند که چرا بعد از صرف اولین قاشق دیگر لب به ماستمان نزدیم و در ادامه فرمودند " تو که سیر ترشی میخوری حالا از این بدت میاد ؟؟؟" ... و خب خیلی سخت است که به ایشون تفهیم کنم که "این" با "اون" خیلی فرق داره مثلا مثل فرق خمیر نان با نان
:(
و بار دیگر بر ما واضح گردید که چرا ما ایرانیان هرگز به دموکراسی دست پیدا نمی کنیم
;)

Thursday, September 16, 2010

آهای آهای یکی بیاد

خانومای مجرد محترم ! ای جان مادراتون انقدر فیلمهای هندی نگاه نکنین چندتا جمله یا سناریوی جدید یاد بگیرین جدیدا همه حرفهاتون - همه عشوه خرکیاتون - آرایشاتون - مدل موهاتون از زیر روسریهاتون - تک زنگ زدنهاتون - منو دوست داری پرسیدنهاتون - بگو دوسم داری گفتنهاتون - آخر رابطه منو تو چی میشه گفتنهاتون - هم عین هم شده

Friday, August 27, 2010

لبخند ... ملوووووس ...!!!ا

یک کلیپ دیدم که خلاصش این بود که یک پسر برای اینکه دختری رو قانع کنه که کاری براش انجام بده باید کلی مهارت داشته باشه و فیلمهای جوروواجور بازی کنه ولی دختر کافیه یک لبخند ملوس بزنه و لباس دلربا (؟!) تنش کنه ... من به شدت مخالفم ! ...نخیر اصلا حاضر نیستم شرط ببندم !!!ا

Monday, August 16, 2010

ایرانی

آقاجان من مهندس کامپیوترم یا شما ؟
ربطی نداره این مشکل از دستگاه توئه که دوربینو نمیشناسه
پدرجان این از سیمشه که اتصالی داره
مادر هم به میان بحث میان که آخه تو نرم افزار زیاد داری !!ا ( همینو کم داشتم )ا
شانس آوردم یک کابل مشابه داشتم وصل کردیم و اوکی شد ... پدر که به روی خودش نیاورد مادر هم که شغلشان خانه داری است فرمودند آره "مثل اینکه از کابلش بود!" ... ای خدا !!!ا