I have flue and when I have flue my imagination get flue
too ! for example I was thinking if god was a such a creator why didnt he make
thinks come from nose and istead these green stuff doesnt come with
brown stuff from ass ?? Seriously its disgusting ... why he couldnt just put a door or
something on stomack so we could trow away those like gabage or why sucks smell like dead dog and not smell like banana ?
As another result of this flue I have doctor order to rest
at home for two days and its my first in my entire life I never has
canceled any day of school or work for getting sick infact in last 10
years I only oce went to a doctor for toothache . With the serum and
peniciline and another one I dont know what the stuff was they inject in
my serum I feel fine except I swet very much and I feel I can go to
work but my inner child insisted on staying home and have fun Im sure I
dont have experties of doctor about my ilness and no matter how bad
person you are when a kid shut you with a imaginary gun you must act like
you just got shut therefore I cant say no to my inner child now can I !? ... not
to mention my fiance is coming back from trip with her parents and paying me a visit the day after tomorrow Im sick
and she feel bad so she wants to take care of me so tell me what idiot would refuse to rest and get well ???... I just realised
getting sick sometimes is not bad afterall !
مریضی همچین هم بد نیست
آنفولانزا گرفتم و وقتایی که آنفولانزا می گیرم ذهنیاتم هم آنفولانزا می گیره ! مثلا داشتم فکر می کردم خدا که همچین آفریننده توپیه چرا چرا کاری نکرد که چیزایی از دماغمون بیرون میاد چرا با همون چیزای قهوه ای از باسنمون بیرون نمیاد ؟؟ خداییش حال بهم زنه ... چرا یک دریچه ای چیزی روی شیکم تعبیه نکرد که هروقت خواستیم محتویات رو بجای زور زدن مثل زباله های خونه در بیاریم بریزی دور ؟ یا چرا جوراب باید بوی سگ مرده بگیره و بوی موز نده ؟ هان ؟
نتیجه دیگر این آنفولانزا این بود که دکتر برام دو روز استراحت در منزل نوشت و این اولین بار درتمام عمرم بود من هیچوقت روزهای مدرسه یا اداره رو با دستور پزشک تعطیل نکرده بودم درواقع در 10 سال گذشته فقط بخاطر بک دندون درد رفتم دکتر دندون پزشک . به لطف سرم و پنی سیلین و یک آمپول نمیدونم چی چی که توی سرم ریختن الان بهترم فقط مثل چی عرق میریزم . احساس مس کنم میتونم برم اداره ولی کودک درونم اصرار داره بمونیم خونه و تفریح کنیم از طرفی من که دکتر نیستم بدونم چی برای مریضیم خوبه چی بده و مهم هم نیست چقدر آدم بدی باشی وقتی یه بچه با هفت تیر خیالیش به شما شلیک میکنه باید تظاهر کنید که تیر خوردید پس به این ترتیب نمیتونم به کودک درونم هم نه بگم میتونم ؟! تازه نامزدم هم پس فردا از مسافرت میاد و میخواد بیاد عیادتم و ازمن مراقبت کنه خب شما جای من کدوم خری حاضر نیست استراحت کنه که حالش بهتر بشه ؟؟؟ ... اینه ک دارم فکر می کنم گاهی مریض شدن انقدرها هم بد نیست ! ا
No comments:
Post a Comment